«دکارت» به هیچ وجه نخستین فیلسوفی نبود که استدلال می کرد انسان ها از بدن و ذهن شکل گرفتهاند، اما تصویرِ او از این «دوگانگی» را می توان تأثیرگذارترین نمونه در طول چند قرن گذشته در نظر گرفت.
این رمان، هم ابزاری برای خلق تصاویر واقعگرایانه و پرجزئیات از جنگ است و هم روشی برای پرداختن به سرخوردگی ها و در هم شکستنِ توهمات رایج در زمانهی خود.
این رمان به اثری پیشگام در استفاده از تعداد زیادی از تکنیک های ادبیِ «مدرنیستی» تبدیل شد، از جمله «جریان سیال ذهن»، «روایت غیرخطی»، و بازی با کلمات به شکلی نوآورانه.
یک صحنهی «فلشبک»، چه خاطرهای واضح باشد و چه رویایی آشفته، دریچهای رو به اتفاقاتی در گذشته است که اطلاعاتی مهم و تأثیرگذار را در مورد داستان آشکار می کند.